اینک زمین کربلا ایوان زینب زخم شهیدان زمین در جان زینب در اجتماع ساکت این خیمه غوغاست یعنی بیا در محضر عرفان زینب قند مکرر می شود لبخند اصغر شیرین و تلخ است این چنین دوران زینب وقتی که رود تشنگی از خاک جوشید گفتم بخوان این نوحه در توفان زینب شام غریبان حلقه بر پای اسیران ماه محاق افتاده ...
ادامه نوشته »تقدیم به قاسم ابن االحسن(ع)(عبدالرحیم سعیدی راد)
فرشتهای با ماه دف می زند و هفتاد و دو عاشق سرمست از عطر حضور، پایکوبی می کنند. چشم ها غرق در شعف و شادی اند. هر کس دیگری را در آغوش می گیرد و تبریک می گوید: – فردا تو زودتر گل باران می شوی یا من؟ – تو دوست داری نخل بی سر باشی یا گلستانی از گل؟ ...
ادامه نوشته »برای حضرت ساقی تشنه لب..(میرجعفری)
غروبی غرق خون دارد سری بر کوه زانویی کمی آن سوتر از میدان جدا افتاده بازویی امان از دست بی دستی و چشم گرم سرمستی چه دستی بود و بازویی ؛عجب چشمی چه ابرویی حماسه : بازوان او،غزل: آن چشم و آن ابرو که از چشمش به جای خون رها گردیده آهویی پس از آن دست و دل بازی چه ...
ادامه نوشته »اقیانوس عشق( سیدحبیب حبیب پور)
به شام تیرگی فانوس عشقی کلام عشق در قاموس عشقی کجا لب تشنه ی آبی ابالفضل؟! تو دریا نه که اقیانوس عشقی سیدحبیب حبیب پور
ادامه نوشته »آیه ی بسم الله…(سیدمحمدمهدی شفیعی)
ناله ات در نفس باد، مکرّر گم شد گریه ی تو وسط خنده ی لشکر گم شد سوره ای بود سپاهم که تلاوت کردم آیه ای پشت سر آیه ی دیگر گم شد ماند از سوره فقط آیه ی «بسم الله»اش آه کوتاهترین آیه هم آخر گم شد دور خوردی می شش ماهه من دست به دست دست من تا ...
ادامه نوشته »فصلنامه روز دهم کودک و نوجوان- شماره۳
عیسی دم (سیدرضا مؤید)
اى آفتاب مهر تو روشنگر وجود در پیشگاه حکم تو ذرات، در سجود اى میر عسکرى لقب اى فاطمى نسب آن را که نیست مهر تو از زندگى چه سود علمت محیط، بر همه ذرات کاینات فیضت نصیب، بر همه در غیب و در شهود تاریخ تابناک حیاتت، گر اندک است بر دفتر مفاخر اسلامیان فزود عیسى دمى و پرتو ...
ادامه نوشته »حُر(محمد علی مجاهدی)
می آمد و سر به زیر و شرمنده ی تو با گریه اش آمیخت شکرخنده ی تو ” حر ” بود اسیر، تا امیری می کرد آن روز امیر شد که شد بنده ی تو محمد علی مجاهدی
ادامه نوشته »دست خالی (علیرضا رنجکش)
رفتی برادر، دست خالی برنگردی امید آخر، دست خالی برنگردی این بغض ها را بشکن و از چشم دریا – آبی بیاور، دست خالی برنگردی تو وارث تکبیرهای ذوالفقاری فرزند حیدر، دست خالی برنگردی فرقی ندارد مشک را دندان بگیری یا دست یا سر، دست خالی برنگردی شاید نمی دانی برادر، چاک چاک است… لب های اصغر، دست خالی برنگردی ...
ادامه نوشته »پاره ی قرآن(محمد علی حضرتی)
این پرچم عشق است که بر دوش من است یا پاره ی قرآن که در آغوش من است نه! نه! بگذارید بگویم این کیست: شش ماهه گلِ سرخِ عطش نوش من است محمد علی حضرتی
ادامه نوشته »