هیچ کس با دردتو احساس غمخواری نکرد کاروان تشنگان را آب هم یاری نکرد از لبان خشک تو یک آسمان لاله شکفت لالههای داغ را مهری پرستاری نکرد پیچک شمشمیرها پیچید دور آفتاب شعله ی خورشید را شمعی هواداری نکرد از زمان رفتن تو کعبه شد رختش سیاه هیچ کس چون کعبه در این غم عزاداری نکرد پگاه قاسمی
ادامه نوشته »هنوز هم! (علیرضا لک)
زرد و کبود و سرخ شد اما هنوز هم دارد عزای دیدن بابا هنوز هم تا تاول دوباره ای از راه می رسد با گریه آه می کشد آن را هنوز هم آهسته بغض می کند و خیس می شود … … زخم کبود گونه اش : « آیا هنوز هم مهمان چوبدستی شهر جسارتی؟ من مانده ام به حسرت ...
ادامه نوشته »یا زینب(س) (لطیفیان)
روشن گرست ناله ی پشت شرارها چون آفتاب، در همه ی روزگارها روشن ترست از همه ی روزها شبش شب دیدنی ست جلوه ی شب زنده دارها خاک رهش بلند که شد “تربت”ش کنید فرقی نمی کنند تراب نگارها این ست معجزش که دمی معجزه نکرد از هیچ خلق سر نزد این گونه کارها این شانه را به هیچ نبی ...
ادامه نوشته »من خاکی را میشناسم که…(مهدی خلیلیان)
من خاکی را میشناسم که آن را برای تبرک میبرند و بر چشمهایشان میگذارند؛ بعضی خاکها را میتوان خورد! من خاکی را می شناسم که دانه- دانه با آدم، دوست میشود و سلام هیچ دستی را بیپاسخ نمیگذارد؛ خاکی که همه شهیدان گمنام را میشناسد و سنگ صبور مادران شاهد است. من خاکی را می شناسم که بوی خون میدهد؛ ...
ادامه نوشته »روح تشنگی!(خسرو احتشامی)
ای بــــــســـــتـــــه بر زیـــــــارت قـــــد تـــــو، قامت آب شــــــرمــــــنـــــده ی مـــــحـــــبــــت تـو تا قیامت، آب در ظــــــهــــــر عـــــشــــــــق، عکس تو لغزید در فرات شـــــد چــــشــــمه ی حماسه ز جوش شهامت، آب دســــتـــــت به مــــــوج، داغ حـــــبــاب طلب گذاشت اوج گــــــذشــــــت دیـــــد و کــــــمـــــال کــــرامت، آب بــــــــر دفـــــــتـــــــر زلالی شـــــــط، خـــــط لا کشید لــــــعـــــلی که خــــــورده بـــــود ز جــــام امامت، آب ...
ادامه نوشته »درظهرعطش(علیرضا فولادی)
ذوالجناح آمـــــــد و، آیـــــیـــــنه ی زخـــم است تنـش هـــــــرچــــــه آیـــــیـــــنـــه به قـــــربان چنین آمــدنش این زبان بسته چه دیـــــده ســت که در ظــهر عطش چشمه در چشمه سرشک اســــت زبان سـخنـش؟! بـــــی ســـــوار از ســـــــفر کــــرب وبــــلا آمـده است مـــــثـــــل بـــــاغـــــــی که به تـــــاراج رود یــاسمنش وای، ای وای به خـــــونـــــی که حــــنایی شده است جــــابـــه جای بدنش، یال شکن ...
ادامه نوشته »زیارتنامه(زکریا اخلاقی)
آخـــــــر ای مـــــــردم، ما هـــــــم عـــتباتی داریم کـــــــربـــــلایــــــی داریـــــــم، آب فــــراتــی داریم مـــــــا پــــر از بوی خـوش سیب، پر از چاووشیم وز چــــــــمــــــــــن های مــــجــاور نفحاتی داریم داغ هفتاد و دو گـــــل تــــشــــنگی از ماست اگر دســــــت و رو در تــــپـــــش رشــــته قناتی داریم آن ســـــبــــــک بـــــار تــــرانـــیم که برمحمل موج ســـــــاحــــــل امــــــنــــی و کشتی نجاتی داریم در تـــــمـــــاشـــــای جـــــمال ...
ادامه نوشته »داغ ارغوانی(سیدعلیاصغر موسوی)
نخلهای علقمه گواهند که آب، قطره قطره از لابه لای انگشتانت فروچکید؛ چون اشکی که از گونههایت جاری بود. با ما بگو راز آن لحظات شگرف را! با ما بگو زمزمهای را که بر آب خواندی! کدامین مرثیه بود که آیینهوار، عاشقانگیهای تو را سرود؟ آهسته آمد به بالا، دستی که دریاترین بود تصویر نابی که دیدند، مردم ز دریا، ...
ادامه نوشته »شمشیر شهادت(محمدرضا محمدی نیکو)
ای که پــــیـــچیــــد شبی در دل این کوچه صدایت! یـــــک جــــهــــان پـــنجره بیدار شد از بانگ رهــایت تا قیامت همه جا محــــشــــر کـــبـرای تو بر پاسـت ای شــــــب تــار عــــدم ، شــــام غــــریبان عزایت! عطش و آتش و تنهایی و شـمشیر و شـــــــهـــادت خــــــبـــــری مــــخــــتــصر از خاطره ی کرب و بلایت همرهانت صـــفــــی از آینه بـــــودند و خوش آن روز ...
ادامه نوشته »سبحان ربّ…فزت…و اعلی…دو نیمه شد (مستشارنظامی)
گل داد بذر سجده و دنیا دو نیمه شد وقتی که فرق حضرت مولا دو نیمه شد شمشیر آب دیده به دریا نمی رسد سحر عصا کجاست که دریا دو نیمه شد؟ در انتظار زائر تنها و خسته اش قبر غریب حضرت زهرا(س) دو نیمه شد! پشت درخت های دو عالم خمیده باد وقتی تن تناور طوبی دو نیمه شد! ...
ادامه نوشته »