خانه / admin (صفحه 144)

admin

سید ابوالقاسم حسینی

سید ابوالقاسم حسینی متخلص به«ژرفا» در سال ۱۳۴۱ه.ش در تهران متولد‌شد. پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی و متوسطه برای ادامه‌ی تحصیل به حوزه‌ی علمیه رفت. مدت چهار سال در تهران و از سال ۱۳۶۳ جهت ادامه و تکمیل دروس حوزوی به قم عزیمت نمود. هم‌اینک یک دوره‌ی خارج فقه و اصول را گذرانده است ولی از تحصیلات دانشگاهی نیز غافل ...

ادامه نوشته »

دنیا

امام حسین(ع) از پدرش امام على(ع)نقل مى‌کند که: کَمْ مِنْ غافلٍ یَنْسِجُ ثَوْباً لیلبِسَهُ و اِنَّما هُوَ کَفَنُهُ و یبنى بیتا لیسکُنَهُ وَ انّما هُوَ موضِعٌ قَبْره …

ادامه نوشته »

هانی بن عروه(بخش۳)

خون قطره قطره می‌چکید. محاسن سپید هانی ارغوانی و گلگون بود. با خویش زمزمه کرد: الهی مَنْ لی غیرک اسئلُه کشف ضُری و النظر فی امری. او اندیشناک جان مسلم بود و اندوهناک افول غیرت و جوانمردی. باورش این بود که قبیله‌ی مذحج قیام خواهند کرد و از چنگال خونخوار کوفه رهایش خواهند کرد. بیرون اتاق در دارالاماره غوغایی برپا بود. حسّان ...

ادامه نوشته »

آخر عربی حمیتت کو؟ ای شمر بی وفا غیرتت کو؟

آخر عربی حمیتت کو؟‌ ای شمر وفا و غیرتت کو؟ این مثل در واقع زبان حال حضرت زینب خطاب به شمر هنگام ورود اهل بیت به شام است، و زمانی به کار می رود که فردی همه‌ی اسباب وابستگی به شخص یا پدیده‌یی را نادیده بگیرد و هیچ واکنش مثبتی نشان ندهد. آخوند (به) منبر نرفته، قربون سرِ بریدهَ ت ...

ادامه نوشته »

علی عدالت مجسم

بر بالای این محراب، عنوان “دکه الطشت” حک شده است که ماجرای آن به داستان یکی از قضاوت‌های امیرالمؤمنین بر می گردد. در بدن دختر بچه تازه بالغی به دلیل شنا در رودخانه زالویی نفوذ کرده و شکم او مانند زنان برآمده شده بود و خویشان او گمان فعل حرام بر او برده و می‌خواستند او را به دلیل این رسوایی ...

ادامه نوشته »

عظیم ترین ارتفاع(ارمغان بهداروند)

چگونه می توانم باز گردم وقتی بر گرده ی خود غمگین ترین خبر ها را نشانه دارم …؟ چگونه می توانم راوی تلخ ترین خبرها باشم وقتی نمی توانم برای سرودن این سوگ‌نامه زبان بگشایم …؟…چگونه می توانم با چشم‌های مغموم و نومید کودکان هم کلام شوم؟ نمی توانم با یال خونین و زخم‌های سر گشوده، ازدردی که چون شعله ...

ادامه نوشته »

بغض گلوگیر (سیدمحمد بابامیری)

کسی مسیر خدا را به من نشــان بدهد دل سیاه مـــرا دســــت آســمان بدهـــد درون پیله ی ســـردر گمــی اسیــرم، آه! کســی برای پــریدن به مـن تـــوان بدهـد به دشـــت خیره شدم تا مگرکه قاصدکـی نشانه ای به من از یـار مهــــربـان بدهـــد و کــــاش رنگ غزل های ناســروده ی من بهـــار شعــر مرا شـــــور ناگهـــــان بدهد هـزار بیت به ...

ادامه نوشته »