خانه / admin (صفحه 143)

admin

نگاه خدایاب حسین(ع)ویاران(بخش۱)

اعوذ باالله من شیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم وصل‍َی الله علیک یامولای یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک، السلام علی خامس اصحاب الکساء، السلام علی غریب الغرباء، السلام علی شهید الشهداء، السلام علی المرمل بالدماء، السلام علی مسلوب العمامه والرداء، السلام علی مهتوک الخباء، السلام علی من بکته الملائکه السماء. توصیفی ازشب عاشورا شب شگفت و شورانگیز ...

ادامه نوشته »

مسلم بن عقیل(بخش۱)

خجسته باد این نوزاد که سیمای پیامبرانه‌اش روشنای خانه‌ات شده است عقیل. مبارک و فرخنده باد میلاد کودک خوش بوی زیبارویت علیّه۱٫ به آغوش حسینش بسپارید. بگذارید رشته‌ی انس و الفتشان از هم اکنون بسته شود. بگذارید… چرا گریه می‌کنی برادر علی؟ چه شده است؟ هنگام اندوه نیست. گریه‌ات نشان از شوق هم ندارد. بازگو رازی که می‌دانی و ما ...

ادامه نوشته »

شرم(شکوه کرمانشاهانی)

آن‌قدر نرفتــیـم کــه مــرداب شــدیم همرنگ سکوت محو مهتاب شـدیم هربار نشستـــیم و مـــرورت کـردیم از شرم لبـــان تشــنه‌ات آب شدیم شکوه کرمانشاهانی    

ادامه نوشته »

آدم جاهل یا معرکه می گیرد یا….

آدم جاهل یا معرکه می گیرد یا برای قمه زنان طبل می‌زند. این مثل درباره‌ی انسان‌هایی که کارهای پر مشقت و بی فایده بر می‌گزینند به کار می رود. آرزوی خاک مرقدش را دارم. اگر در مجلسی نام امام حسین(ع) را بر زبان آورند،‌ برخی افسوس می‌خورند و می‌گویند: «‌آه، نمی‌دانی که چقدر آرزوی خاک مرقدش را دارم.» این عبارت- ...

ادامه نوشته »

یکشنبه ۱۵ خرداد- نجف اشرف

ساعت ۳/۳۰ صبح است و زوّار را برای اقامه نماز جماعت در حرم نورانی امیرالمؤمنین علی(ع) از کوفه به نجف می‌بریم. آخرین ساعات اقامت ما در نجف است. به فضیلت نماز جماعت می‌رسیم و مشغول زیارت می‌شویم. خود را به ضریح نزدیک می‌کنم، لحظاتی پس از نماز صبح است، ناگهان سروشی در جان من القا می‌کند این شعر خواجه شیراز ...

ادامه نوشته »

توفان دشنه‌ها(سید میرحسین مهدوی)

سرانجام کوفه به زیارت یزید رفت و شمشیر – شمشیر شکسته‌ی ابوسفیان را- از شام – این سرزمین دشنام- به کربلا آورد. در کوچه‌های کوفه بوی نان و شمشیر پیچید. شباهنگام، مردم در خنده‌های خلیفه… گم شدند و صبح – با شمشیرهای مست- بر مرکب عقل‌شان لگام زدند. آمدند تا نان‌شان را با خون فرات آغشته کنند! خیمه‌ها، در توفان ...

ادامه نوشته »

پنجره‌ی رکاب (علی اشتری)

آب از سرش گذشت و به‌دریای خـواب رفت شیرین‌تر از عســل شد و در جـام ناب رفت نجمـه دوباره غصـــه‌ی زخــــم جگــر گــرفت از سینه اش چکیـده‌ی داغـــی مــذاب رفت با جلــوه ای شـبیه حسن،یوســف بهشت نعلــین خود نبســته ولــی بـا شـــتاب رفت در آسمان طــنیـــن صــدای فــرشـــتـــه ها تا کـــوچـــه‌های غم‌زده‌ی اضـــــطـراب رفت مـژده به قــلب نجمــه و زینــــب ...

ادامه نوشته »

مسابقه‌ی تک مصراع (بخش ۱۴)

*** در مسابقه‌ی تک مصراع که در نمایشگاه محرم سال۸۶ برگزار شد، آقای علی شاهد برای هر کدام از ده مصراعی که به عنوان سؤال مطرح شده بودند، یک دوبیتی سرودند که در ذیل نمونه‌ای از این دوبیتی‌ها آورده شده است: روی زمین مـی‌ریخــت، خون بی‌دلـــیلش را خنجر چه مـی دانست، عنـــوان قتــیلش را آتش گلستان نیست، اینجا شهری از ...

ادامه نوشته »