سنگها از عطش دهان گشودهاند. خاک به التماس قطرهای له له میزند. همه تشنهاند. همراهانت. دو بلد، دیری است که تاب راه رفتن ندارند. این راه نیست که میروی، بیراهه است. بیچاره دو راهنما که همه سو دویدهاند تا جاده را بیابند. شن های روان، راه را کور کردهاند. هیچ چیز معلوم نیست. گردبادها سرود مرگ میخوانند. خارها قصّهها از ...
ادامه نوشته »مسلم بن عقیل(بخش ۳)
امام تو را خوانده است مسلم! میگویند سفیر کوفه باید باشی. مولا و محبوب تو در تو چه دیده است که امین و رسول او میشوی؟ کدام همّت و غیرت در جانت جاری است که قلبت پیش از گامهایت راه میجوید و میپوید، کدام قابلیّت و لیاقت در تو هست که نخستین انتخاب حسین میشوی و رهپوی پیشتاز انقلاب بیبدیل ...
ادامه نوشته »ظهر عاشورا (بخش۲) – دکتر سنگری
بعد امام وارد بحث با فرد دیگری به نام عبدالله بن حوزه میشود، در اینجا نکتهای قابل ذکر است؛ همانطور که خداوند جلال و جمال دارد، اباعبدالله نیز، هم جلال دارد و هم جمال. جلوههای جمال اباعبدالله را فراوان گفتهاند اما از جلوههای جلال کربلا کمتر گفته شده است، [پرداختن به مبحث جلال و جمال به فرصت بیشتری نیاز دارد.] ...
ادامه نوشته »شناخت دوستان
من أحَبَّکَ نَهاکَ، ومَن أبغَضکَ أغراکَ …
ادامه نوشته »مسلم بن عقیل(بخش۷)
بر سکو مینشینی. دری گشوده میشود. زنی نگران سر میکشد. – کیستی غریبه؟ در این شب شوم چه میکنی؟ – سلام مادر! خدایت رحمت کند. آبی هست تا رمقی بیابم؟ این زن طوعه است؛ کنیز اشعث بن قیس که آزاد شده، اسید حضرمی او را به زنی گرفته است. تنها فرزند او بلال است؛ او چشم به راه فرزندش در این شب ...
ادامه نوشته »ظهر عاشورا (بخش۱) – دکتر سنگری
صلی الله علیک یا مولای یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک، سلامُ الله ابداً، ما بقیتُ و بقی اللیل و النهار. ظهر عاشوراست، روز هنرنمایی خون خدا، روز پایکوبی ایمان در سرزمین داغ و عطش زدهی کربلا، روز شکفتن گل تشنگی، روز بینظیر «لا یوم کیومک یا اباعبدالله»، امروز عرفان باید زانو بزند تا در کربلای حسین(ع) عشق ...
ادامه نوشته »توبه پیش از مرگ!
و بادِر بالإ نابَهِ قبلً مَوتٍ علی ما فیکَ مِن عِظَمِ الجُناحِ …
ادامه نوشته »هانیه( همسر عبدالله بن عمیر کلبی)
در هنگام پیوستن به سپاه امام(ع) فقط نه روز از عروسی وهب وهانیه (همسر وی) گذشته بود. آنها ماه عسل خود را در کربلا کنار حسین(ع) وخاندان ارجمند او گذراندند وسرانجام روز عاشورا درهفدهمین روز عروسی خود٬ به شهادت رسیدند. هانیه در هنگام به شهادت رسیدن همسر شجاعش، خود را به جنازهی به خون غلتیدهی همسرش وهب رسانید. خونها را ...
ادامه نوشته »عبدالله بن یقطر (یقطر یا یقطر)
تو در هوای حسین بالیدهای؛ همنفس کسی بودهای که بوی بهشت در نفسهایش جاری است. او اباعبدالله است و تو عبدالله. مادرت همیشه در گوشت نجوا میکرد: عزیزم، آغوش من آفتاب دیده است و تو گرمای آفتاب حسین را از آغوشم وام گرفتهای. پاسدار آفتاب باش. یادت هست کوچههای مدینه و بازی پیامبر با حسین علیه السلام؟ یادت هست در ...
ادامه نوشته »مسلم بن عقیل(بخش۶)
در مینوازند. هانی به شتاب بر میخیزد. عصا در کف میگیرد. ردا بر شانه میافکند. در میگشاید. محمدبناشعث و اسماءبنخارجه؛ همدلان و افسران عبیدالله بن زیاد. -سلام بر هانی بن عروه پیر پارسای قبیلهی مذحج. -سلام بر شما باد! -حامل پیام عبیدالله بن زیادیم به یار پیامبر و عماد و تکیهگاه مردم کوفه. -پیام چیست؟ خوش خبر باشید. عبیدالله شنیده ...
ادامه نوشته »