خانه / admin (صفحه 127)

admin

زوّار کاروان

پدر آقای صابری هم که فرد بسیار متدینی است و می‌گوید نماز شبش ترک نمی‌شود، تعریف می‌کرد چند شب قبل از ثبت نام نوری در خواب بر او تابیده و به او این احساس را القا کرده است که برای کربلا ثبت نام کند. در میان زوّار کاروان پیرمرد بلند قد دوست داشتنی‌ای به نام “حاج ظفر قنبری” است که ...

ادامه نوشته »

غلامرضا سازگار

غلامرضا سازگار فرزند حسین متخلص به « میثم» در سال ۱۳۲۰ ه.ش در تهران به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در مکتب خانه‌های قدیمی سپری نمود و سپس به دروس حوزوی روی آورد. در مورد فعالیتهای شعریش، خود او می‌گوید که از کودکی تا آنجا که به یاد دارم اشعار و سخنان موزون می‌سرودم. وی از مدّاحان قدیمی اهل بیت ...

ادامه نوشته »

نعیم بن عجلان انصاری خزرجی

شعر ترنم موزون مستی و بی‌خودی است و شاعر تا از خویش نرهد شعرش، شعر نخواهد شد. شعر، تا شاعر از خویش نرسته است، حدیث نفس است و اگر شاعر از خود رها شود، حدیث عشق است. پس نه عجب اگر شعر و شمشیر و عشق و پیکار با هم جمع شود… که کار عشق، یاران، لاجرم کربلایی است. اصحاب ...

ادامه نوشته »

همیشه زشت

پیر شده بود ابوسفیان. چشم‌هایش درست نمی‌دید. به حسین گفت دستش را بگیرد و ببردش قبرستان. درست روز به حکومت رسیدن خلیفه‌ی سوم که از بنی‌امیه بود… رفت ایستاد بالای قبر حمزه. گفت: “چیزی که به خاطرش می‌جنگیدیم دوباره افتاد دست ما، در حالی که شما یک مشت خاک شده‌اید.” حسین با این که سن و سالی نداشت گفت: “همیشه ...

ادامه نوشته »

نقشه ی حسن و حسین

پیرمرد داشت وضو می گرفت، صدای دو پسربچه را شنید. بحث می‌کردند که وضوی کدامشان درست است. پیرمرد توجهی نکرد. آمدند پیش او. گفتند… : “ما وضو می‌گیریم؛ شما ببنید وضوی کدام‌مان درست است.” وضو گرفتند. صحیح و کامل. پیرمرد خنده‌اش گرفت. گفت: “وضوی هر دوتان حرف ندارد. این منم که با این سن و سال اشتباهی وضو می‌گیرم.” نقشه‌ی ...

ادامه نوشته »

آن شب(علی صفایی حائری)

از دل هر سنگ سخت‌جان، خون عبیط، به راه افتاد. وقتی که خورشید آسمان، از روی نعش‌های مقدس عبور کرد، ناچار دامن زردش به خون نشست. آن روز عصر، پرده‌ی آبی آسمان، با خون دامن خورشید، سرخ شد. وافق، این مرد پایدار، با رخت سرخ، در خیمه ی سیاه شب افتاد. آن شب وقتی نسیم مرگ، از نینوا گذشت،از نعش‌های ...

ادامه نوشته »