ای پرچــم کربـلــا به دوشت، زینب! فریاد علی است گلخروشت، زینب! هفتــاد و دو داغ را تحــمــل کــردی قــربــان دل بنفشــه پوشت، زینب! محمدجواد غفورزاده «شفق»
ادامه نوشته »دل زینب (احد ده بزرگی )
گــرفــتــه خــون دل، راه نــگــاهــم شــده رنـــگ شفــق آه نــگــاهـــم بهجز چشم دل زینب کسی نیست در ایــن عــالـــم دل آگـــاه نــگـاهم احد ده بزرگی
ادامه نوشته »تبسّم(سید عباس صدرالدینی)
عطــش روییــد از کنـج دهانش ستــاره میچکیـد از دیدگانش ولی چون تیر بر حلقش اثر کرد تبسّــم زنـده شـد روی لبانش سید عباس صدرالدینی
ادامه نوشته »در آغوش…
در آغوش پدر خندید و جان داد به جای کل هستی امتحان داد…
ادامه نوشته »پس سلام الله علی الحسین
روزی خانی از نوکرش آب طلبید. ناگهان مهمان بسیار بر وی وارد شد و هر دو آب را از یاد بردند و خان دیگر بار احساس عطش کرد و از نوکرش پرسید: به من آب دادی؟ نوکر- که بارها به سبب فراموشکاریهایش مزهی شلاق خان را چشیده بود- پاسخ داد: آری،به سرت قسم همان ساعت آبت دادم. خان در شگفتی ...
ادامه نوشته »پسر طوعه است
طوعه بانوی با ایمانی بود که مسلمبن عقیل را به خانهاش برد و به او پناه داد. «بلال»، پسر طوعه، از این راز باخبر شد و به نیروهای ابن زیاد خبر داد. در تعزیه مسلم، بلال به امیر میگوید: بده تو مژده پادشاه کل جهان که آورم خبر از مسلم اندرین سامان بدان امید که مسلم بود به خانهی ما ...
ادامه نوشته »شیرینعلی گلمرادی
شیرینعلی گلمرادی فرزند اسماعیل در سال ۱۳۱۷ ه.ش در شهرخلخال دیده بهجهانگشود. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را تا سال دوم دبیرستان در زادگاهش به انجام رسانید، از آن پس به استخدام ژاندارمری درآمد و تا سال ۱۳۶۱ به خدمت اشتغال داشت و سرانجام بازنشسته گردید. گلمرادی از آغاز جوانی به شعر و شاعری پرداخت و از سال ۱۳۳۹ آثارش در ...
ادامه نوشته »بهای آزادی
زن دستهگل به دست وارد شد. نمیشناختمش. کنیز بود انگار. دستهگل را برای او آورده بود. لبخند زد… دستهگل را گرفت و گفت: “تو در راه خدا آزادی برو!” کنیز باورش نمی شد. فقط نگاه میکرد؛ ناباورانه. من هم. گفتم: “دستهگل بهایی ندارد که به خاطرش برده آزاد شود.” گفت: “خدا به ما اینطور یاد داده، توی قرآن میفرماید: وقتی ...
ادامه نوشته »بخشش
رفتم پیش او و گفتم: “ضمانت کسی را کردهام و حالا به اندازهی یک دیهی کامل بدهکار شدهام، پولش را هم ندارم. کمکم کنید!” گفت: “سه سؤال میپرسم. اگر یکی را جواب بدهی، یک سوم نیازت را به تو میدهم؛ اگر دو تا، دو سوم و اگر به سه سؤالم جواب بدهی همهی بدهکاریات را میدهم.” – برترین اعمال؟ گفتم: “ایمان ...
ادامه نوشته »سه شنبه ۸۲/۵/۲۸
مثل همیشه حال و هوای خرید ندارم . ساعت ۱۰/۵ شب خبر میدهند که یکی از زائران زن که بالای ۵۰ سال سن دارد هنوز به هتل برنگشته است. یکه میخورم که پس از چند روز و این راه راست و نزدیک به حرم نباید گمشدهای وجود داشته باشد. آماده میشوم تا با دو سه تن از خانمهای کاروان به ...
ادامه نوشته »