هجرت به روشنی چشمهچشمه عشق بود که در خشککامی دشت میجوشید. طوفانطوفان ایمان بود که در لحظههای عقیم و ثانیههای سردی و سیاهی میوزید. این سو خدا بود، انسان بود و آسمان و آن سو شیطان، زشتی و مردابهای متعفّن ایستاده! مرد آن بود تا ظلمت و ذلّت نماند. فوّارهی رگهایش را به شوقِ گشودن آورده بود تا کویر و ...
ادامه نوشته »سلیمانبنسلیمانازدی
در منظومهی کربلا عاشقان، زمان و زمین و زمینه نمیشناسند. رها از دلیل و توجیه و بهانه زندگی میکنند و تنها به یک بهانه میمیرند. رَسته از همهی دامها و دانهها، اسیر دام محبوبند. سلیمان، عاشق بود و سالک؛ جانی ساخته و روحی گداخته داشت. هنگامی که لگام بر اسب میزد و از کوفه آهنگ کربلا داشت، دوستان و خویشاوندان ...
ادامه نوشته »طلوع تلخ غروب (سعید بیابانکی)
شبی دراز، شبی خالی از سپیده منم طلوع تلخ غروبی به خون تپیده منم پی نظاره ات ای یوسف سراپاحسن کسی که دست و دل از خویشتن بریده منم کر است عالم و من عاجز از سخن گفتن خیال میکنم آن گنگ خواب دیده منم خوشا به حال تو ای سرو رسته بر سر نی نگاه کن منم، این بید ...
ادامه نوشته »تعزیه گردان است
در فارسی امروز، کسی را که در امور همگانی حادثهآفرینی یا میدانداری کرده، از آن حوادث به سود خود بهرهبرداری میکند، یا واسطه ی به هم بستن و اصلاح و انجام امری شمرده میشود، تعزیهگردان میخوانند. این واژه به طنز برای اشاره به اداره کنندهی یک کار نیز به کار میرود. منبع: عاشورا در فرهنگ مردم(ضربالمثلها)/مؤلف: محمدعلی عارفیراد
ادامه نوشته »پیش از آخوند به منبر میرود
این مثل به شتافتن در کاری، شتاب کردن و پیشی گرفتن بر گروهی و پیش از وقت به گفتار پرداختن اشاره دارد و هنگامی که بیتجربگی در کارها بر دانایان و باتجربهها پیشی میگیرد، به کار میرود. گونه های دیگر آن عبارتاند از: الف) پیش از روضه آخوند گریه میکند. ب) پیش از آخوند منبر نرو. ج) پیش از روضهخوان ...
ادامه نوشته »طاهره صفار زاده
طاهره صفارزاده فرزند درویش در آبان ماه سال ۱۳۱۵ ه ش در «سیرجا ن» متولد شد. وی در رشته ی زبان و ادبیات انگلیسی لیسانس گرفت و برای ادامه ی تحصیل عازم لندن گردید با راهنمایی یک شاعر آمریکایی، در رشته ی نقد تئوری و عملی ادبیات جهان در دانشگاه «آیوا» مورد پذیرش قرار گرفت و تحصیلات خود را در ...
ادامه نوشته »دست و دل بازترین آدم
بار اولی بود که به مدینه میرفتم. فقیر بودم و غریب. پرسیدم: “دستودلبازترین آدم این شهر کیست؟” گفتند: “حسین بن علی.” دنبالش گشتم. توی مسجد پیدایش کردم. مشغول نماز بود. جلویش ایستادم. شروع کردم به شعر خواندن؛ فیالبداهه. در مدح سخاوت و بخشندگیاش. راه که افتاد سمت خانهاش، دنبالش رفتم و پشت در خانه اش ایستادم. کمی که گذشت دستش ...
ادامه نوشته »مستحق تنبیه
خودش هم میدانست مستحق تنبیه است. چشمش که به شلاق افتاد، رنگ از صورتش پرید یاد قرآن افتاد؛ از اخلاق اربابش خبر داشت. گفت: “والکاظمینالغیظ!” حسین دستش را بالا آورد: “رهایش کنید.” – والعافین عن الناس. – از گناهت گذشتم. – والله یحب المحسنین. – تو را آزاد میکنم در راه خدا با دو برابر حقوق همیشگیات. منبع: آفتاب بر ...
ادامه نوشته »چهارشنبه۸۲/۵/۲۹
هنوز روحانی در مورد مسجد چند جمله سخن نگفته است که اذان مغرب را می گویند و جمعیت به داخل مسجد می روند. به زوّار می گویم که پس از اذان مغرب دوباره همین جا جمع شوید تا توضیحاتی درباره آیه مباهله از روحانی کاروان بشنوند. توضیحات روحانی کاروان که کافی و خیلی خوب است اشاره دارد به این که ...
ادامه نوشته »آزار دل(سید عباس صدرالدینی)
بر ناقه ی عریان که سوارش کردند آواره به هر شــهر و دیـارش کـردند پـس در پـــی آزار دل غــم زده اش بــا رأس بــریـده هم جوارش کردند سید عباس صدرالدینی
ادامه نوشته »