عباس کیمنش فرزند علی محمد معروف به« مشفق کاشانی» در سال۱۳۰۴ ه.ش در کاشان متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاه خود به پایان برد و به استخدام وزارت آموزش و پرورش درآمد سپس برای ادامهی تحصیل به دانشگاه تهران راه یافت و به اخذ درجهی لیسانس و فوق لیسانس در رشته علوم اداری نائل آمد. از مشفق ...
ادامه نوشته »پاداش
هزار دینار طلا و هزار لباس زیبا هدیه داد به مرد. گفتند: “مگر چه کار کرده؟ این همه پاداش برای چی بود؟” گفت: … “هدیهای که به او دادم در برابر چیزهایی که به پسرم یاد داده، هیچ است.” مرد، معلم یکی از بچههایش بود. منبع: آفتاب بر نی/ زینب عطایی
ادامه نوشته »عزت
حسین با جمعی نشسته بود. مروان داشت رد میشد. گفت: “شماها اگر فاطمه را نداشتید، به چی افتخار میکردید؟”… حسین برخاست. عمامهاش را دور گردنش پیچید و محکم فشار داد. از حال که رفت، رهایش کرد. ● کسی به امام حسین گفت: “خیلی کبر و غرور داری.” فرمود: “کبر فقط شایستهی خداست ولی طبق آیهی قرآن عزت از آن خداست ...
ادامه نوشته »پنج شنبه ۸۲/۵/۳۰ – مسجدالنبی (ص)
تشهد این است و عبارات تشهد را طبق فقه اهل سنت برای من می خواند. من هم با همان متانت و آرامش که او با من حرف می زند به او می گویم برادر جان نحن نقرء الصلوه علی فقه جعفری(ما برمبنای فقه جعفری نماز می خوانیم) و ادامه می دهم شما حنفی هستید و ابوحنیفه و دیگران در نهایت ...
ادامه نوشته »شمشیر دو دم(صادق رحمانی)
بغــض تو شهــاب آسمــان پیــمــا شــد موجی شد و سر به خون زد و دریا شد صبر تو کنار خشــم خــون رنــگ حسین شمشــیــر دو دم بــه روز عاشــورا شد صادق رحمانی
ادامه نوشته »دل شوریده(حسین دارند)
دلم هر جا که باشد، غم همان جاست تمـــام مــاتــم عــالم، هــمــان جاست دل شـــوریــــده را فـــــردا، الــــهـــــی ببر آن جا که زینـــب هم همان جاست حسین دارند
ادامه نوشته »شبیب بن جراد
شعر ترنم موزون مستی و بیخودی است و شاعر تا از خویش نرهد شعرش، شعر نخواهد شد. شعر، تا شاعر از خویش نرسته است، حدیث نفس است و اگر شاعر از خود رها شود، حدیث عشق است. پس نه عجب اگر شعر و شمشیر و عشق و پیکار با هم جمع شود… که کار عشق، یاران، لاجرم کربلایی است. اصحاب ...
ادامه نوشته »شهیدان رهرو…
شهیدان رهرو راه حسیناند سلامالله علیهم اجمعیناند
ادامه نوشته »آینه ی امام (محمدرضا سنگری)
مادر به زمزمههای شبانهات سوگند ایستادهایم پاک باختن را. امروز من و عون، رحمت و رافت دایی عزیزمان را دیدیم در ریزش مشکها به پای تشنگان دشمن. من با چشمان خودم دیدم که نوازش دست خیس امام با کاکل داغ اسبان و یال گداختهشان چه کرد. مادر عزیز، مگر خدا، یک جا رحمتش را به قلب مهربان دایی بخشیده است ...
ادامه نوشته »کانون ادبی روز دهم- شهریور ۸۶
بارانهای عاشورایی تنها در محرم چشمها نمیبارد. هرگاه دلی به عشق میاندیشد، پر از ابرهای احساس و حماسه میشود و میبارد. مطالبی که در ذیل میآیند یرگرفته از سلسله مباحثی است که در نشستهای ادبی-عاشورایی برگزارشده از سوی واحد ادبیات مرکز پوهش و نشر فرهنگ عاشورا درسالهای گذشته توشط میهمانان و سخنرانان در موضوعات مختلف ایرادشدهاست. امید که این قبیل ...
ادامه نوشته »